کلنگ آباد

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شب نوشت های یک کلنگ از نوع بدون سانسور!

حضوری اتفاقی

دوشنبه, ۸ آبان ۱۳۹۶، ۰۸:۵۷ ب.ظ

داستان اول:

چند سال قبل سوار ماشین یکی از دوستان شدم  که رانا بود!

با این رانا مدام اون موقع یه آهنگ خاص رو پلی می کرد و من هم مدام گوش می کردم.

با خودم فکر می کردم که این بشر چه کرد رانا خرید که من نتونستم بخرم؟!

بعدا کاشف به عمل اومد مال باباش بود و هیچ دخلی به این بشر نداشته !

از این داستان خواستم نتیجه بگیرم که موفقیت بعضی ها فرمالیته و نمایشیه و هیچ دخلی به خودشون نداره!


----------

داستان دوم :

یه رفیقی دارم خیلی علاقه داشت با ما مشغول به کار باشه ! 

خیلی زیاد! 

بهش گفتم تو یه برنامه آموزشی باید شرکت کنی و هزینه برنامه 80 هزارتومانه!

 بی خیال شد رفت رد کارش!


------------------

نتیجه گیری : 

همه دلشون میخاد جای آدمای موفق باشن ولی هیچ کس نمیخاد درد و رنجی که اونا تحمل کردن رو تحمل کنه!

والسلام 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۸/۰۸
کلنگ سرسخت

نظرات  (۱)

دقیقا همینطوره
پاسخ:
حضرت "یه آدم" هم تایید فرمودند!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی