کلنگ آباد

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شب نوشت های یک کلنگ از نوع بدون سانسور!

پشمی که ریخت!

سه شنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۶، ۰۲:۰۰ ق.ظ

با کلی گرفتاری  و مصیبت اومدیم شیشه های سکوریت رو عوض کردیم 

رفیق فاکرمون اومد ما رو بترسونه اومد با ماشینش که ترمزش خراب بود بیاد جلو دفتر بعد یهو ترمز بزنه و ما رو بترسونه!

یه لحظه شاشیدم تو خودم که الانه که هر چی که رشتم پنبه بشه!

لحظه آخر چطور وایساد موندم اصن

خودش هم پیاده شد رنگش مثله گچ سفید بود

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۹/۲۸
کلنگ سرسخت

نظرات  (۶)

۲۸ آذر ۹۶ ، ۰۲:۰۱ محمد جواد شهباز نسب
ای بد نبود
پاسخ:
اون جای ادم چاخان!
آخی بمیرم!
دقت کردی تو در دو خط همه چی رو میتونی خلاصه کنی؟
پاسخ:
شبا میام خونه وبلاگ رو چک میکنم توان مطلب بلند نوشتن ندارم سریع جمع و جورش میکنم مطلب رو 
۰۲ دی ۹۶ ، ۲۲:۵۹ محمد جواد شهباز نسب
منظورتون از اون جای ادم چاخان.
چی بود؟
پاسخ:
مرد حساب تو کی خوندی کی نظر دادی؟! :|
۰۲ دی ۹۶ ، ۲۳:۲۲ محمد جواد شهباز نسب
حالا منظور شما چی بود .نمی میری که بگی.
پاسخ:
یعنی مطلب رو خوندی و نظر گذاشتی یا اومدی شکمی یه چی نوشتی رفتی ؟ 
ما این جا دستمال نمی زنیم واسه مخاطب! 
هر چند تا مخاطب دارم واسشون ارزش قائلم  و نوشته هاشون رو هم می خونم. متقابلا هم حواسم هست 
تو بی ادب ترین و پرحرف ترین کلنگ جهانی (چون کلنگ که حرف نمیزنه، تو میزنی!)
پاسخ:
عجبا!
۰۴ دی ۹۶ ، ۰۰:۱۹ محمد جواد شهباز نسب
خوندم .شکمی نبود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی