کلنگ آباد

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شب نوشت های یک کلنگ از نوع بدون سانسور!

۲۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

این نوشته در وصف برنامه های صدا و سیما بد نیست!

لازم به ذکره که من کلنگ اصلا اهل صدا و سیما و ماهواره نیستم و چندین ماهه هیچ کدومشون رو هم ندیدم اما جدیدا به خاطر خونه نشینی چند ساعتی این مزخرفات رو شاهد بودم و این نوشته رو باب میل خودم می دونم :

                                                                   *********************

شاهکار جدید عمو عزت! شبکه نسیم.

در پی جلوگیری از تهاجم همه جانبه فرهنگی و مبارزه بیش از پیش با سیل خانمان‌برافکن شبکه‌های فارسی زبان ماهواره‌ای، عمو عزت و دوستان تصمیم به راه اندازی شبکه وزین و متین نسیم گرفتند.

این اقدام در پی موفقیت!!! روزافزون شبکه‌های استانی و ورزش و پویانمایی و مستند و ...غیره گرفته شده و مخاطبان آن افراد دو تا نود و دو ساله را در بر می‌گیرد. دستورالعمل این شبکه هم ساده است:« هر مزخرفی که تو این سی و چندساله پخش می کردیم، تیکه تیکه ش می کنیم دوباره پخش می‌کنیم» مثل دستورالعمل شبکه جهانی!!! آی.فیلم که:«هر مزخرفی که تو این سی و چندساله پخش می‌کردیم همونو دوباره پخش می‌کنیم،کامل!»

البته شبکه وزین فوق الذکر علاوه بر تکرار مکررات، دست به اقدامات خلاقانه دیگری هم زده است. از جمله زدن به خیل عظیم ملت مظلوم و رهوار و اسکل کردن محترمانه شان. گزارش گر راه می‌افتد وسط خیابان‌های اردبیل و از هموطنان آذری می خواهند بگویند:« شیش سیخ جیگر، سیخی شیش هزار» حالا شما تصور کنید این عزیزان که فارسی ساده را به زحمت صحبت می‌کنند چه جوری باید این جمله را تکرار کنند. این چه مسخره بازی است. یک گزارش گر دیگر راه می‌افتد به مردم کهگیلویه و بویر احمد می گوید یک لطیفه برای ما تعریف کن و آن بنده خدا می‌ماند که اصلن اطیفه چیست؟ می گوید:«لطیفه؟ لطیفه! یعنی خیلی لطیفه؟» این چه وقاحتی است؟! یا یکی دیگر که دوربین به دست می‌رود میان مردم شهر و تقاضا می کند برای ملت غیور و شهیدپرور ایران تقلید صدا کنند. ملت مطیع هم می گذارند به زوزه کشیدن و بع بع کردن و عرعر کردن جلوی دوربین.

آه از این همه حماقت. آه از این همه عقب ماندگی. تقصیر خودمان هم نیست. اینجوری بار آمده ایم. راحت می خندیم، راحت گریه می کنیم، راحت....

شبکه های gemوfarsi1با آن سبک سریال و طرح موضوعات ملتهب تا دورافتاده ترین روستاهای ما نفوذ کرده، دوستان صدا و سیما تازه به فکر می‌افتند آی.فیلم را راه اندازی کنند و راه به راه پدرسالار و روزی روزگاری و سلطان و شبان پخش کنند. national geografiدارد با مستندهای حیرت انگیز و آوانگاردش دنیا را وارد مرحله جدیدی از جهان مستند می کند، جام جم‌نشین ها در برابرش شبکه مستند رو کرده اند که هر وقت می بینی یک شیر گذاشته دنبال بوفالوهای مادر مرده. یکی نیست بپرسد مگر یک شیر چقدر بوفالو می خورد. اصلی ترین نکته در مستندهایی که ما به عنوان «رازبقا» می‌شناسیم تولید مثل است و زایش. کسی به یاد دارد توی صدا و سیمای ما حتا یک صحنه از زایمان یا تولید مثل حیوانی دیده باشد؟ حتی تولید مثل دو تا کرم؟؟؟!!! داریم چی را سانسور می‌کنیم؟ برای چی؟ برای کی؟ به نفع کی؟...

ادامه بدهید. بازهم شبکه افتتاح کنید. دویست تا شبکه دیگر افتتاح کنید. اما خواهید دید فرقی نمی کند. شما می دانید مردم چه چیزی می خواهند که ترجیح می دهند به ماهواره پناه ببرند. چیزهایی که شما نمی دانید یا نمی توانید تولید کنید. سریال های الف ویژه تان در بهترین حالت از بیست در صد بیننده تجاوز نمی کند.(تجربه سریال فاخر کلاه پهلوی هنوز داغ داغ است) هر از گاهی هم که بارقه ای در این برهوت صدا و سیما می درخشد یک جوری نسخه اش را می پیچید. هنوز نام کسانی چون مهران مدیری و رضا عطاران و دیگران از ذهنمان بیرون نرفته است که چگونه آن ها را از خود راندید و وارد شبکه فیلم های خانگی کردید.

نمی دانم چرا وقتی توی شبکه های ایران می چرخم این شعر توی ذهنم می چرخد

خانه از پای‌بست ویران است

خواجه در بند نقش ایوان است

نویسنده :سلمان امین 

برگرفته از وبلاگ:

روزگار هرمی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۲۱
کلنگ سرسخت

اون موقع که مدرسه نمونه دولتی می خوندم شرکتی که پدرم واسش کار می کرد یه اتوبوس ویژه واسه سرویس مدارس بچه های کارکنان در نظر گرفته بود و هر روز از سر کوچه تا مدرسه ما رو میبرد و میاورد بدون این که یه ریال پول هم بگیره ازمون.

راننده اتوبوس یه آقایی بود به اسم انصاری که همون موقع هم 70 سالش بود و خیلی هم با پدرم رفاقت داشتن 

هر چی با بقیه بدخلق بود با من خوب بود.

امروز فهمیدم آلزایمر گرفته و رفته بالای دیوار از اون بالا پرت شده پایین 

احتمالا روزای آخر زندگیش رو داره می گذرونه 

فکر کن چقدر مسخرس 

خسرو شکیبایی که مرد چند ساعت نشستم گریه کردم 

بابا  بزرگم که مرد یه قطره هم اشک نریختم

همسایه مون که مرد خیلی ناراحت شدم از این بابت که بعضی ها خیلی حضورشون با کیفیته

شاید چند وقت دیگه خودم هم به این جمع ملحق بشم و برم ، ولی نه ....

رضا که خودکشی کرد چی شد ؟ چیزی غیر این شد که فقط اشک بقیه رو درآورد؟

خودکشی مزخرفه کار آدم های ضعیفه، ولی وقتی فکر می کنم قراره مرگ رو چطور ببینم همیشه دعا میکنم مرگم جوری نباشه که آخرین نفر باشم. 

دوس ندارم از جمع دوستان و خانواده آخرین نفری باشم که می میره ، دوس ندارم مرگ بقیه رو ببینم و بعد بمیرم 

فقط دوس ندارم قبل از پدر و مادرم بمیرم چون کمرشون مطمینم میشکنه 

به جز این هر چی شد شد باداباد!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۴۱
کلنگ سرسخت
از یه بنده خدایی بدم میومد به خاطر رفتاراش! 
امروز عین رفتار اون رو تکرار کردم!
گاندی میگه از گناه متنفر باش نه از گناهکار 
واسه امثال من کلنگ میگه 
خاک بر سر کسایی که دارن منو به عنوان الگو به بچه هاشون معرفی می کنن تو فامیل :|
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۵ ، ۰۰:۰۲
کلنگ سرسخت

چند روزیه تو فکر یه چیزی هستم 

جدیدا به آدم های پیر زیاد دقت میکنم

به قبرستون ها هم زیاد خیره میشم 

تمام این پیرمرد پیرزن های الان یه زمان شاخ  و داف بودن . 

تمام اونایی هم که سینه قبرستون خوابیدن کلی دغدغه داشتن.

فکر این که بعد مرگ چی میشه و ما چه غلطی می کنیم یه مدته فکرمو دوباره مشغول کرده 

البته من خداباورم و موحد هم هستم اما نمی دونم چرا جوابی درباره این مساله نمی تونم پیدا کنم!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۵ ، ۰۲:۲۱
کلنگ سرسخت

از قدیم الایام گفتند هر آنکس دندان دهد نان دهد اما راوی بی همه چیز احتمالا یادش رفته به دندان درد هم اشاره کند!

طی چند روز گذشته دست از سر تهران برداشتم و برگشم کلنگ دره تا دندونم رو حل و فصل کنم! 

عکس که انداختم فهمیدم یه دندون بحرانی دارم و یه دندون فوق بحرانی!

مته کردن دهنم و بعد یه عملیات محیرالعقول بالاخره خلاص شد اون دندون کذایی  و با ملات پر کردیم و گذاشتیم کنار

این وسط چند تا چیز بود که حسابی توجهم رو جلب کرد:

1- دختره تو رادیوگرافی خوب چیززززززززی بود

2- دندون پزشکه خیلی خیلی خوش اخلاق بود 

3- درد دندون بد چیزیه 

4- دندون پزشکا پول خوبی درمیارن ولی نوش جونشون 

5- بدبخت کسی که به خاطر بی پولی دندون درد بکشه!

والسلام



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۵۴
کلنگ سرسخت

تهران حالت عادی خیلی حال و هوای خوبی نداره ، روز جمعه تنها که باشی بدترم میشه!

سه روزه از خونه درنیومدم بیرون احساس میکنم دارم کپک میزنم. 

می خواستم برم سمت انقلاب کتاب بخرم واسه خودم دیدم حس و حالش نیست.

بی خیال  امروز میزنم به چاک و میرم کلنگ آباد

از خودم همچنان ناراحتم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۳۸
کلنگ سرسخت

پیرو مطالب پست قبلی که از گشادی نالیدم و گفتم چقدر مصیبت کشیدم به خاطر همین معضل اساسی و بزرگ میخام راهکار هم نشونتون بدم و یه عمر شما رو غلام اطلاعات خودم کنم :

درمان قطعی گشادی بدون درد و خونریزی 

ببینید این لینکی که گذاشتم دوای قطعی گشادیه  منتها من به مرحله ای رسیدم حتی همین رو هم نمی تونم استفاده کنم! یعنی دیگه حوصله شنیدن و دیدن هم ندارم!

اگه کسی واقعا دنبال دواس رو اون لینک کلیک کنه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۱۵:۴۶
کلنگ سرسخت

امروز طی طریق می کردم با بی آرتی یاد یه داستانی افتادم 

چند سال پیش که خیلی خوشگل تر و نازنازتر از الان بودم یه روز گرم بهاری سوار بی آر تی شدم و عمدا آخرین صندلی نشستم تا بی خودی هی جا به جا نشم . 

تو یکی از این ایستگاه های کذایی یه پیرمردی اومد سوار شد دیدم چشماش انگاری ضعیفه 

عینک و کتابم رو برداشتم تا بتونه کنارم بشینه ، اومد نشست 

چند دقیقه نگذشته بود احساس کردم یه چیزی داره به بین پاهام ضربه میزنه!

به همین سوی چراغ اگه دروغ بگم! 

کتاب رو گذاشتم کنار نگاش کردم بهم خندید گفت کتاب رو نگه دار روش کسی چیزی نبینه!

گفتم مرتیکه پیری خجالت نمیکشی؟ چی رو کسی نیبینه  ؟ 

گفت دوس داری پیاده شو یه کم بیشتر بهت حال بدم 

همزمان حس بدبختی و تحقیر و دلسوزی سر وقتم اومد که فقط بر و بر نگاش کردم و موندم چطور این بشر تونست همچین کاری کنه!

بعدشم دمش رو گذاشت رو کولش و رفت!

پ ن : 

یک بار تو ون توسط یه دختره دستمالی داشتم میشدم  مقاومت کردم تسلیم شد و زد به چاک

پ ن 2 : یه باریم ماساژ پارتی دعوت شدم 


به همین سوی چراغ به جان بیلچه ام هر چی نوشتم عین حقیقت بود!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۱۲
کلنگ سرسخت

خب ظاهرا فردا باید بار و بندیل رو راه بندازم و برم سمت تهران 

یکی دو روزی احتمالا افتابی نشم عوضش بعدش به قدر کافی مغزتون رو میخورم 

و من الله توفیق 


این آهنگ دارم میرم به تهران اندی هم خدمت شما تقدیم میشود

دانلود آهنگ دارم میرم به تهران 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۱۳
کلنگ سرسخت

بسمه تعالی

این جانب کلنگ سرسخت ثمره ازدواج بیل و شن کش که عمری به پای یکدیگر شادمانه زیستند چندیست احساس میکنم احتمال این که به زودی به درک واصل بشم وجود داره  چون دردهای شخمی شکمی ، دندون درد و اخیرا سرماخوردگی بی موقع و در آستانه یک امتحان مهم و سرنوشت ساز رس بنده رو کشیده و کابوس های شبانه هم موید وخامت اوضاع هست!

فلذا برای این که بعد واصل شدن بنده به درک (خالدون فیها) خواهشمند است به ترتیب زیر اقدام شود :

1- با هر کسی وارد رابطه شدم یا من نفهمیدم اون دوسم داشته یا اون نفهمید چقدر دوسش داشتم پس به هیچ کس نیاز نیست چیزی برسه تحویل خانواده بدین خودشون میدونن چه گلی به سرشون باید بگیرن. 

2- نامبرده در اوقات حیات ریالی به مسجدی و تکیه ای و همچین جاهایی کمک نکردم و نمی کنم اگه قرار هست پولی واسه جایی خرج بشه از ماترک من فقط  و فقط خرج کتابخانه یا همچین جاهایی بشه .

3- بنده تا حد امکان واسه مرده خوری پامو جایی نزاشتم و از ناهار و شام عزا هم دل خوشی ندارم واسه من هم از این جنگولک بازیا نگیرین  .هر کس هم فحش داد عین خیالتون نباشه چون حتما اون سمت واسش جبران میکنم. 

4- رو سنگ قبرم خزعبلات ننویسید ، فقط بنویسید :" آزمودم عقل دوراندیش را /بعد از این دیوانه سازم خویش را"

5- خواهرزاده هام رو خیلی دوس دارم هر چند با جفت دامادامون اصلا حال نمی کنم ، واسه همین دفترچه حساب هایی که واسشون باز کردم رو یه جوری ادامه بدین و واسشون پس انداز کنید تا وقتی میرسن به 18 سالگی بی پول نباشن مخصوصا که پدراشون با این هوش ناب اقتصادیشون کارشون به جاهای باریک تر نکشه صلوات!

6- به اون شاسکولی از فامیلای دور که میاد بالا سر من میخواد گریه زاری کنه بگین  اون واسه تنها کسی که اشک ریخت خسرو شکیبایی بود تو رو سنه نه که گریه می کنی ؟

از وقتی وبلاگ رو راه انداختم دو نفر هستن که پیگیرن و سر میزنن یکی اون "یه آدم" و اون یکی هم اون دختره " ته نشین ذرات کائنات یا همچین چیزی" . از جفتشون ممنونم به خصوص از آهنگ های خوبی که بهم معرفی کردن. 

و من الله توفیق 

حاج کلنگ سرسخت

16 اسفند سنه 1395 هجری خورشیدی 



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۵ ، ۱۴:۳۲
کلنگ سرسخت