کلنگ آباد

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شب نوشت های یک کلنگ از نوع بدون سانسور!

می خواهم بنویسم که

دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۴۶ ق.ظ

می خواهم بنویسم که از اول بچگی آرزوی بزرگی داشتم، آرزوی این که روزی آدمی بشوم که دیگران به بزرگی و عظمت اسمم از من یاد کنن. خواستم کاری کنم و جوری عمل کنم که در تمام طول زندگی جز غرور ناشی از موفقیت و خوشحالی چیزی نصیبم نشود. خواستم آنقدر موفق باشم که حسرت چیزی را به دل پدر و مادرم نزارم ، به دل فامیلم نزارم، به دل شهر و استان و کشورم نزارم . 

هر چه که از خدا خواستم به من داد و سرمایه ای بزرگ تر به نام زمان و عمر! اکنون که 24 سال از عمر من گذشته هیچ تضمینی نمی بینم که من به عاقبت بهنام پسر عمه ام دچار نشوم یا این که نهایتا در اوج در سن هشتاد سالگی مثل شوهرعمه مرحومم راهی دیار باقی نشوم.....

ایضا نمی دونم که چند سال دیگر تمام کسانی که دوستشان دارم زنده هستند.....




نظرات  (۲)

تو از من خیلی کچیکتری که کلنگ عزیز! از نظر سنی میگم.
سن تو برای مهاجرت عالیهههههههههههه
تا 5 سال دیگه هم مهاجرت کنی عالیه ولی مهاجرت خودش ممکنه 3 سال طول بکشه حداقل.
پاسخ:
میدونم میدونم 
تو 6 سال  یا هشت سال بزرگتری دیگه 
من  قصد مهاجرت با درس خوندن و این چیزا رو ندارم 
مهاجرت کنم فقط با پول مهاجرت میکنم والسلام 
یعنی ویزای سرمایه گذاری یا همچین چیزی می گیرم 
من دو سه سال بزرگترم ازت :)
پاسخ:
خب پس خیلی توفیری نداریم  
:)
بیل و کلنگ خوبی هستیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی