کلنگ آباد

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شب نوشت های یک کلنگ از نوع بدون سانسور!

پسرعمه نگون بخت

جمعه, ۶ بهمن ۱۳۹۶، ۱۲:۲۷ ق.ظ

تقریبا تیرماه بود که یه روز اون خبر سوپر تخمی رو شنیدم و فهمیدم "پسرعمه ام " که همسن  و سال خود من بود مرده!

تو رودخونه غرق شده !

وقتی رفتم خونشون هنوز مادرش باورش نشده بود!

برادراش هم می خندیدن و عین خیالشون نبود!

به طرز خیلی غم انگیزی همه فراموش کرده بودن!

فقط خواهر کوچیکش فراموش نکردتش و به یادشه!

با این که این اواخر ارتباط خوبی با پسرعمه ام نداشتم و نزدیک به دو سال تمام تحریمش کرده بودم و ارتباطمو کامل باهاش قطع کرده بودم ولی به حال بدبختی و درماندگی نوع بشر که حتی نمی تونه اجل خودشو این ور و اون ور کنه دلم سوخت.....

از کجا معلوم که من می تونستم جای اون باشم ؟!

از کجا معلوم که ممکن بود زنده بمونه ولی فلج بشه ؟!

از کجا معلوم که بقیه ممکن بود بمیرن فقط این بمونه؟!

هزار و یک احتمال دیگه هست که سر درد کوفتی نمیزاره راجع بهشون بنویسم

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۱/۰۶
کلنگ سرسخت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی