کلنگ آباد

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شب نوشت های یک کلنگ از نوع بدون سانسور!

چرخش عجیب روزگار!

دوشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۳۳ ق.ظ

سال 91 که زبان انگلیسی می خوندم  خیلی دوست داشتم خودنمایی کنم و از استادا در مورد ادامه تحصیل و این چیزا زیاد سوال می پرسیدم. 

استادم برگشت گفت کلنگ ول کن پاشو برو از این مملکت! تو خیلی زرنگ باشی تازه می خای بشی مثل من ! منی که با چهل سال سن زن نگرفتم و هیچی از مال دنیا هم ندارم . 

من هم همین جوری خنده خنده رفتم تحقیقاتی کردم و نتایجش شد این آدمی که میبینید!

دیروز همون استادمون رو دیدم که متاهل شده بود و به قول خودش عین خر تو گل گیر کرده بود!

از من می پرسید چطور میشه رفت کانادا و کلی اطلاعات دادم و کلی تشکر کرد گفت انگیزه بهم دادی که منم برم 

عجیبه این دنیا! خیلی عجیبه!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۲/۲۴
کلنگ سرسخت

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی