در سن هفتاد سالگی از بقیه زندگی خودم چی میخام؟!
در سن هفتاد سالگی فقط و فقط دوست دارم به انسان ها عشق بورزم، حکمت های زندگی را با آن ها در میان بگذارم، راه و رسم آن چه را که آموخته ام با آن ها در میان بگذارم. دوست دارم اگر تا الان این کار رو نکردم در قالب یک بنیاد فرهنگی یا موسسه ای مشخص مربیگری و هدایت یک مجموعه از انسان ها را بر عهده داشته باشم و به آن ها نشان دهم که چگونه در زندگی خود موفق تر باشند.
در این سن دوست دارم که تمام تمرکز خود در زندگی شخصی ام را بر روی نوه ها و فرزندانم بگذارم و کمک حال ان ها باشم.
پاسخ به این سوال بسیار سخت است که واقعا چه می توان درخواست کرد و باید انتظار چه داشت ولی هر چه فکر می کنم میبینم نمی توانم جز این که اقدامی کنم که در رده برندگان نوبل ادبیات یا نظایر این ها به حساب بیایم کاری کنم. فکر می کنم در آن سن هم دوست دارم که حتما یک اثر ماندگار یا چیزی که به واسطه آن نام مرا به خاطر بسپارند داشته باشم و با اثر گذاری خود یک تاثیر هر چند جزئی و ناچیز ولی مهم ایجاد کرده باشم.
البته دوست دارم از نظر کاری در حیطه کاری خودم جزو سرشناس ها باشم و بیشتر به این واسطه شناخته شده باشم لیکن در سالیان مابقی زندگی دوست دارم یک وجهه ی دیگر مانند مانند وجهه ای ادبی هم داشته باشم و کتابی ماندگار بنویسم که به واسطه آن فراموش نشوم در سیاه لیست بی شماره انسان هایی که پا بر روی این کره ی خاکی گذاشتند.....
سومین قسمت فانتزی های من
در سن هفتادسالگی من وضعیت فرزندانم چگونه خواهد بود؟
اول کاری باید بگم که من صاحب دو فرزند هستم یک پسر با نام آرش و دختری به نام آتنا
پسر و دختر من هیچ گاه توسط من و همسرم تحت فشار قرار نگرفتند که مطابق ما لایف استایل زندگیشون رو انتخاب کنند.
میدانم که پسرم در یک رشته ورزشی در سطح ملی مقام می آورد و هیکل بسیار خوب ورزشکاری ددارد. دخترم هم در یک رشته ورزشی در سطح تیم ملی مقام آور است و هیکل ظریف ورزشکاری توام با زیبایی مادرش را دارد .
پسرم از ابتدا یعنی از 12 سالگی اصول کاری را با شاگردی کردن یاد گرفته و در سن 18 سالگی تمام مخارجش را خودش تامین می کند و یک مهارت خاص برای کسب درآمد بلد است. خواهرش هم همین طور .
هر دو آن ها احتمالا یک ساز موسیقی بلد هستند بنوازند و بلد هستند که گلیم زندگی خودشان را از آب بکشند.
پسرم با دختری عاقل از خانواده ای ثروتمند ازدواج کرده و دخترم هم با یک مرد اصیل که او را دوست دارد ازدواج می کند.
بچه ها من پس از من و هنگام حیات من میراث دار نام نیک من و ادامه دهنده تفکر من برای آبادی وطنم خواهند بود و به انسان ها کمک خواهند کرد که خودشان را دوست بدارند.
آنچه می دانم این است که می دانم آن ها ذهنی توانگر و ثروت ساز دارند که زمین را به جایی بهتر از آن چه هست تبدیل می کنند و رویایی من برای جهش تاریخی وضعیت خانوادگی ما به سطوح بسیار بالا که توسط من آغاز شده توسط آن ها تکمیل می شود.
وقتی فرصت بیشتری پیدا کنم نامه هایی به کودکانم که هرگز زاده نشده اند خواهم نوشت و حکمت های زندگی را با آن ها درمیان خواهم گذاشت....
نامه به کودکانی که هرگز زاده نشده اند!