کلنگ آباد

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شب نوشت های یک کلنگ از نوع بدون سانسور!

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تمام فانتزی های من» ثبت شده است

در سن هفتاد سالگی چه احساسی دارم ؟
اکنون که در سن 70 سالگی هستم از این که از نظر مالی وضعیت بسیار مساعدی دارم خوشحالم. از این که در سن 70 سالگی نیمی از دنیا را گشته ام و تقریبا و به اکثر نقاط دیدنی کشور عزیزم ایران سفر کرده ام خوشحالم. 
اکنون و در این سن از این که خانواده خوبی تشکیل دادم  و توانستم به فرزندانم زندگی ببخشم و در درک معنای زندگی کمکشان کنم بسیار خوشحالم. 
اکنون  و در این سن از این که تونستم رویای پدر و مادرم مبنی بر این که آدم حسابی بشوم را محقق کرده ام  حسابی به خودم می بالم. 
اکنون و در اوج دوران پختگی عقلی خود به س میبرم و تغییر سرنوشت نسل خانواده ...... به دست من رقم خورد بسیار خرسندم. 
حال وقتی که به دریا خیره می شوم می بینم که چگونه توانستم ذره ذره و با همت خودم و کمک دیگران پله پله پیشرفت کنم حسی نیست که توصیف شدنی باشد. 
در حال حاضر از این که بسیاری از انسان ها مرا می شناسند و مرا دوست دارند برای این که در گذشته کمکشان کردم فرد بهتری شوند توصیف شدنی نیست. 
در حال حاضر از این که توانستم به نحو موثری سرنوشت مملکتم را تا حد توانم به گونه ای مثبت تغییر دهم دیوانه وار باعث ریختن اشک شوق از چشمانم می شود. 
در حال حاضر از این که با مجموعه ای از بهترین ها و انسان های فوق العاده در ارتباطم و هر روز معنای تازه ای از زندگی را می فهمم بی نهایت از خداوند بابت این که فرصت حیات و ابزار لازم برای فهم این مهم را به من داد ممنونم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۱۳
کلنگ سرسخت

در سن هفتاد سالگی از بقیه زندگی خودم چی میخام؟!

در سن هفتاد سالگی فقط و فقط دوست دارم به انسان ها عشق بورزم، حکمت های زندگی را با آن ها در میان بگذارم، راه و رسم آن چه را که آموخته ام با آن ها در میان بگذارم. دوست دارم اگر تا الان این کار رو نکردم در قالب یک بنیاد فرهنگی یا موسسه ای مشخص مربیگری و هدایت یک مجموعه از انسان ها را بر عهده داشته باشم و به آن ها نشان دهم که چگونه در زندگی خود موفق تر باشند. 

در این سن دوست دارم که تمام تمرکز خود در زندگی شخصی ام را بر روی نوه ها و فرزندانم بگذارم و کمک حال ان ها باشم. 

پاسخ به این سوال بسیار سخت است که واقعا چه می توان درخواست کرد و باید انتظار چه داشت ولی هر چه فکر می کنم میبینم نمی توانم جز این که اقدامی کنم که در رده برندگان نوبل ادبیات یا نظایر این ها به حساب بیایم کاری کنم.  فکر می کنم در آن سن هم دوست دارم که حتما یک اثر ماندگار یا چیزی که به واسطه آن نام مرا به خاطر بسپارند داشته باشم و با اثر گذاری خود یک تاثیر هر چند جزئی و ناچیز ولی مهم ایجاد کرده باشم. 

البته دوست دارم از نظر کاری در حیطه کاری خودم جزو سرشناس ها باشم و بیشتر به این واسطه شناخته شده باشم لیکن در سالیان مابقی زندگی دوست دارم یک وجهه ی دیگر مانند مانند وجهه ای ادبی هم داشته باشم و کتابی ماندگار بنویسم که به واسطه آن فراموش نشوم در سیاه لیست بی شماره انسان هایی که پا بر روی این کره ی خاکی گذاشتند.....

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۰۵
کلنگ سرسخت
وقتی هفتاد ساله شده ام در سن هفتاد سالگی چکار میکنم؟!
این روزها که در سن هفتاد سالگی هستم از نظارت کردن بر زندگی شخصی خودم ، سرکشی به امورات شرکتم ، کمک به همسر عزیزم در خانه داری، سخنرانی و کمک به سایر انسان ها و البته حمایت از چند نفر جوان لذت می برم. 
در کنار نوشیدن دم نوش و خیره شدن به دریا در منزل زیبایم در حال مطالعه کردن ، فیلم دیدن و نوشتن زندگی نامه ام هستم که احتمالا دست مایه فیلمی مختصر و مفید هم  خواهد بود. 
هر چه از ادبیات کلاسیک و نخوانده ها و ندیده ها مانده باشد را میبینم و کارهای نیمه تمام خودم را کامل می کنم.
صبح ها بیشتر در کتاب خانه مشغول نوشتن و یا امور کاری خودم هستم و ظهر ها مشغول استراحت یا بازی شطرنج. شب ها هم در کنار خانواده و همسر عزیزم هستم و احتمالا بچه هایم با همسرانشان میان تا شام در کنار من ما باشند در همان میز ده نفره کذایی که شرحش در قسمت اول ذکر شد!
در این سن بیشتر دوست دارم کشورهای خارجی آرام را ببینم و به محل های قدیمی زندگی خودم سر بزنم و خصوصا روی اثری ماندگار برای آیندگانم که ارزش معنوی زیادی داشته باشد شاید مدرسه ای بسازم ، شاید کتابخانه ای، شاید درختی بکارم، شاید باغچه ای درست کنم و شاید به پرنده ای غذا بدهم. 
هر چه می کنم دیگر کاری نمی کنم که در قبل تر از این زمان حسرت انجامش را نداشته ام و فقط به دیگران کمک می کنم. همین.....
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۵۶
کلنگ سرسخت

سومین قسمت فانتزی های من  

در سن هفتادسالگی من وضعیت فرزندانم چگونه خواهد بود؟

اول کاری باید بگم که من صاحب دو فرزند هستم یک پسر با نام آرش و دختری به نام آتنا 

پسر و دختر من هیچ گاه توسط من و همسرم تحت فشار قرار نگرفتند که مطابق ما لایف استایل زندگیشون رو انتخاب کنند.  

میدانم که پسرم در یک رشته ورزشی در سطح ملی مقام می آورد و هیکل بسیار خوب ورزشکاری ددارد. دخترم هم در یک رشته ورزشی در سطح تیم ملی مقام آور است و هیکل ظریف ورزشکاری توام با زیبایی مادرش را دارد .

پسرم از ابتدا یعنی از 12 سالگی اصول کاری را با شاگردی کردن یاد گرفته و در سن 18 سالگی تمام مخارجش را خودش تامین می کند و یک مهارت خاص برای کسب درآمد بلد است. خواهرش هم همین طور .

هر دو آن ها احتمالا یک ساز موسیقی بلد هستند بنوازند و بلد هستند که گلیم زندگی خودشان را از آب بکشند. 

پسرم با دختری عاقل از خانواده ای ثروتمند ازدواج کرده و دخترم هم با یک مرد اصیل که او را دوست دارد ازدواج می کند. 

بچه ها من پس از من و هنگام حیات من میراث دار نام نیک من و ادامه دهنده تفکر من برای آبادی وطنم خواهند بود و به انسان ها کمک خواهند کرد که خودشان را دوست بدارند. 

آنچه می دانم این است که می دانم آن ها ذهنی توانگر و ثروت ساز دارند که زمین را به جایی بهتر از آن چه هست تبدیل می کنند و رویایی من برای جهش تاریخی وضعیت خانوادگی ما به سطوح بسیار بالا که توسط من آغاز شده توسط آن ها تکمیل می شود. 

وقتی فرصت بیشتری پیدا کنم نامه هایی به کودکانم که هرگز زاده نشده اند خواهم نوشت و حکمت های زندگی را با آن ها درمیان خواهم گذاشت....

نامه به کودکانی که هرگز زاده نشده اند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۵۵
کلنگ سرسخت