کلنگ آباد

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شب نوشت های یک کلنگ از نوع بدون سانسور!

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کیمیاگر» ثبت شده است

می خواهم بنویسم که از اول بچگی آرزوی بزرگی داشتم، آرزوی این که روزی آدمی بشوم که دیگران به بزرگی و عظمت اسمم از من یاد کنن. خواستم کاری کنم و جوری عمل کنم که در تمام طول زندگی جز غرور ناشی از موفقیت و خوشحالی چیزی نصیبم نشود. خواستم آنقدر موفق باشم که حسرت چیزی را به دل پدر و مادرم نزارم ، به دل فامیلم نزارم، به دل شهر و استان و کشورم نزارم . 

هر چه که از خدا خواستم به من داد و سرمایه ای بزرگ تر به نام زمان و عمر! اکنون که 24 سال از عمر من گذشته هیچ تضمینی نمی بینم که من به عاقبت بهنام پسر عمه ام دچار نشوم یا این که نهایتا در اوج در سن هشتاد سالگی مثل شوهرعمه مرحومم راهی دیار باقی نشوم.....

ایضا نمی دونم که چند سال دیگر تمام کسانی که دوستشان دارم زنده هستند.....




۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۶ ، ۰۰:۴۶
کلنگ سرسخت