کلنگ آباد

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شب نوشت های یک کلنگ از نوع بدون سانسور!

دو سال پیش در همچین روزی!

شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۴۳ ب.ظ

دو سال پیش در همچین روزی با یکی از پدیده های زندگیم آشنا شدم که تاثیر زیادی در روح و روان سه سال اخیرم گذاشت. 

منظورم دوس دخترمه 

تلگرامی بود و از قبل تر همو میشناختیم. 

مطلقه بود و سعی کردم هر کاری که از دستم برمیاد واسش انجام بدم. 

بهم گفت با رفتنش نابود می شم ، بهم گفت عشق چیز بی خودیه ، بهم گفت همه مردا میخان سوار زنا بشن . 

من این جا وایسادم ، نمیگم غرورم لگدمال نشد، نمیگم درد نکشیدم، نمیگم افسردگی نکشیدم ، نمیگم هیچی نشد ولی به جرات میگم :

" لعنتی من وایسادم همین جا و زنده ام ، قوی تر از قبل ، هر چی که اتفاق افتاد برام درس عبرت شد

نمیگم از زنا متنفر نشدم ، نمیگم حالم از خودم و بی عرضگیم بهم نخورد ، هیچ کدوم از این چیزا رو ادعا نمیکنم. 

ولی وایسادم این جا و با قدرت میگم که کسی مثل من رو پیدا نمیکنی ، ممنونم ازت که بهم ارزش واقعیمو نشون دادی!

مرسی ازت بابت همه چی!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۲/۲۹
کلنگ سرسخت

نظرات  (۲)

سه خط آخر دقیقا حرف دل منه ...
کاش بشه یه روزی روبه روی اون ادم وایستم و اینارو بهش بگم ...
پاسخ:
آخی
توام این جوری شدی؟
سلام. متن شما ابهام خیلی داره...
پاسخ:
از این واضح تر نمیشد نوشت دیگه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی