.... من تسخیرت می کنم عزیزم
شعله اشتیاق من از اون جنونی که به نرون دست داد و باعث شد برای معشوقش نصف رم رو به آتیش بشه بیشتر نباشه کم تر هم نیست ......
.... من تسخیرت می کنم عزیزم
شعله اشتیاق من از اون جنونی که به نرون دست داد و باعث شد برای معشوقش نصف رم رو به آتیش بشه بیشتر نباشه کم تر هم نیست ......
این نوشته در وصف برنامه های صدا و سیما بد نیست!
لازم به ذکره که من کلنگ اصلا اهل صدا و سیما و ماهواره نیستم و چندین ماهه هیچ کدومشون رو هم ندیدم اما جدیدا به خاطر خونه نشینی چند ساعتی این مزخرفات رو شاهد بودم و این نوشته رو باب میل خودم می دونم :
*********************
شاهکار جدید عمو عزت! شبکه نسیم.
در پی جلوگیری از تهاجم همه جانبه فرهنگی و مبارزه بیش از پیش با سیل خانمانبرافکن شبکههای فارسی زبان ماهوارهای، عمو عزت و دوستان تصمیم به راه اندازی شبکه وزین و متین نسیم گرفتند.
این اقدام در پی موفقیت!!! روزافزون شبکههای استانی و ورزش و پویانمایی و مستند و ...غیره گرفته شده و مخاطبان آن افراد دو تا نود و دو ساله را در بر میگیرد. دستورالعمل این شبکه هم ساده است:« هر مزخرفی که تو این سی و چندساله پخش می کردیم، تیکه تیکه ش می کنیم دوباره پخش میکنیم» مثل دستورالعمل شبکه جهانی!!! آی.فیلم که:«هر مزخرفی که تو این سی و چندساله پخش میکردیم همونو دوباره پخش میکنیم،کامل!»
البته شبکه وزین فوق الذکر علاوه بر تکرار مکررات، دست به اقدامات خلاقانه دیگری هم زده است. از جمله زدن به خیل عظیم ملت مظلوم و رهوار و اسکل کردن محترمانه شان. گزارش گر راه میافتد وسط خیابانهای اردبیل و از هموطنان آذری می خواهند بگویند:« شیش سیخ جیگر، سیخی شیش هزار» حالا شما تصور کنید این عزیزان که فارسی ساده را به زحمت صحبت میکنند چه جوری باید این جمله را تکرار کنند. این چه مسخره بازی است. یک گزارش گر دیگر راه میافتد به مردم کهگیلویه و بویر احمد می گوید یک لطیفه برای ما تعریف کن و آن بنده خدا میماند که اصلن اطیفه چیست؟ می گوید:«لطیفه؟ لطیفه! یعنی خیلی لطیفه؟» این چه وقاحتی است؟! یا یکی دیگر که دوربین به دست میرود میان مردم شهر و تقاضا می کند برای ملت غیور و شهیدپرور ایران تقلید صدا کنند. ملت مطیع هم می گذارند به زوزه کشیدن و بع بع کردن و عرعر کردن جلوی دوربین.
آه از این همه حماقت. آه از این همه عقب ماندگی. تقصیر خودمان هم نیست. اینجوری بار آمده ایم. راحت می خندیم، راحت گریه می کنیم، راحت....
شبکه های gemوfarsi1با آن سبک سریال و طرح موضوعات ملتهب تا دورافتاده ترین روستاهای ما نفوذ کرده، دوستان صدا و سیما تازه به فکر میافتند آی.فیلم را راه اندازی کنند و راه به راه پدرسالار و روزی روزگاری و سلطان و شبان پخش کنند. national geografiدارد با مستندهای حیرت انگیز و آوانگاردش دنیا را وارد مرحله جدیدی از جهان مستند می کند، جام جمنشین ها در برابرش شبکه مستند رو کرده اند که هر وقت می بینی یک شیر گذاشته دنبال بوفالوهای مادر مرده. یکی نیست بپرسد مگر یک شیر چقدر بوفالو می خورد. اصلی ترین نکته در مستندهایی که ما به عنوان «رازبقا» میشناسیم تولید مثل است و زایش. کسی به یاد دارد توی صدا و سیمای ما حتا یک صحنه از زایمان یا تولید مثل حیوانی دیده باشد؟ حتی تولید مثل دو تا کرم؟؟؟!!! داریم چی را سانسور میکنیم؟ برای چی؟ برای کی؟ به نفع کی؟...
ادامه بدهید. بازهم شبکه افتتاح کنید. دویست تا شبکه دیگر افتتاح کنید. اما خواهید دید فرقی نمی کند. شما می دانید مردم چه چیزی می خواهند که ترجیح می دهند به ماهواره پناه ببرند. چیزهایی که شما نمی دانید یا نمی توانید تولید کنید. سریال های الف ویژه تان در بهترین حالت از بیست در صد بیننده تجاوز نمی کند.(تجربه سریال فاخر کلاه پهلوی هنوز داغ داغ است) هر از گاهی هم که بارقه ای در این برهوت صدا و سیما می درخشد یک جوری نسخه اش را می پیچید. هنوز نام کسانی چون مهران مدیری و رضا عطاران و دیگران از ذهنمان بیرون نرفته است که چگونه آن ها را از خود راندید و وارد شبکه فیلم های خانگی کردید.
نمی دانم چرا وقتی توی شبکه های ایران می چرخم این شعر توی ذهنم می چرخد
خانه از پایبست ویران است
خواجه در بند نقش ایوان است
نویسنده :سلمان امین
برگرفته از وبلاگ:
اون موقع که مدرسه نمونه دولتی می خوندم شرکتی که پدرم واسش کار می کرد یه اتوبوس ویژه واسه سرویس مدارس بچه های کارکنان در نظر گرفته بود و هر روز از سر کوچه تا مدرسه ما رو میبرد و میاورد بدون این که یه ریال پول هم بگیره ازمون.
راننده اتوبوس یه آقایی بود به اسم انصاری که همون موقع هم 70 سالش بود و خیلی هم با پدرم رفاقت داشتن
هر چی با بقیه بدخلق بود با من خوب بود.
امروز فهمیدم آلزایمر گرفته و رفته بالای دیوار از اون بالا پرت شده پایین
احتمالا روزای آخر زندگیش رو داره می گذرونه
فکر کن چقدر مسخرس
خسرو شکیبایی که مرد چند ساعت نشستم گریه کردم
بابا بزرگم که مرد یه قطره هم اشک نریختم
همسایه مون که مرد خیلی ناراحت شدم از این بابت که بعضی ها خیلی حضورشون با کیفیته
شاید چند وقت دیگه خودم هم به این جمع ملحق بشم و برم ، ولی نه ....
رضا که خودکشی کرد چی شد ؟ چیزی غیر این شد که فقط اشک بقیه رو درآورد؟
خودکشی مزخرفه کار آدم های ضعیفه، ولی وقتی فکر می کنم قراره مرگ رو چطور ببینم همیشه دعا میکنم مرگم جوری نباشه که آخرین نفر باشم.
دوس ندارم از جمع دوستان و خانواده آخرین نفری باشم که می میره ، دوس ندارم مرگ بقیه رو ببینم و بعد بمیرم
فقط دوس ندارم قبل از پدر و مادرم بمیرم چون کمرشون مطمینم میشکنه
به جز این هر چی شد شد باداباد!
بسمه تعالی
این جانب کلنگ سرسخت ثمره ازدواج بیل و شن کش که عمری به پای یکدیگر شادمانه زیستند چندیست احساس میکنم احتمال این که به زودی به درک واصل بشم وجود داره چون دردهای شخمی شکمی ، دندون درد و اخیرا سرماخوردگی بی موقع و در آستانه یک امتحان مهم و سرنوشت ساز رس بنده رو کشیده و کابوس های شبانه هم موید وخامت اوضاع هست!
فلذا برای این که بعد واصل شدن بنده به درک (خالدون فیها) خواهشمند است به ترتیب زیر اقدام شود :
1- با هر کسی وارد رابطه شدم یا من نفهمیدم اون دوسم داشته یا اون نفهمید چقدر دوسش داشتم پس به هیچ کس نیاز نیست چیزی برسه تحویل خانواده بدین خودشون میدونن چه گلی به سرشون باید بگیرن.
2- نامبرده در اوقات حیات ریالی به مسجدی و تکیه ای و همچین جاهایی کمک نکردم و نمی کنم اگه قرار هست پولی واسه جایی خرج بشه از ماترک من فقط و فقط خرج کتابخانه یا همچین جاهایی بشه .
3- بنده تا حد امکان واسه مرده خوری پامو جایی نزاشتم و از ناهار و شام عزا هم دل خوشی ندارم واسه من هم از این جنگولک بازیا نگیرین .هر کس هم فحش داد عین خیالتون نباشه چون حتما اون سمت واسش جبران میکنم.
4- رو سنگ قبرم خزعبلات ننویسید ، فقط بنویسید :" آزمودم عقل دوراندیش را /بعد از این دیوانه سازم خویش را"
5- خواهرزاده هام رو خیلی دوس دارم هر چند با جفت دامادامون اصلا حال نمی کنم ، واسه همین دفترچه حساب هایی که واسشون باز کردم رو یه جوری ادامه بدین و واسشون پس انداز کنید تا وقتی میرسن به 18 سالگی بی پول نباشن مخصوصا که پدراشون با این هوش ناب اقتصادیشون کارشون به جاهای باریک تر نکشه صلوات!
6- به اون شاسکولی از فامیلای دور که میاد بالا سر من میخواد گریه زاری کنه بگین اون واسه تنها کسی که اشک ریخت خسرو شکیبایی بود تو رو سنه نه که گریه می کنی ؟
از وقتی وبلاگ رو راه انداختم دو نفر هستن که پیگیرن و سر میزنن یکی اون "یه آدم" و اون یکی هم اون دختره " ته نشین ذرات کائنات یا همچین چیزی" . از جفتشون ممنونم به خصوص از آهنگ های خوبی که بهم معرفی کردن.
و من الله توفیق
حاج کلنگ سرسخت
16 اسفند سنه 1395 هجری خورشیدی
دنیای این روزای من خیلی دنیای جالبی شده
یا در حال جلسه رفتن هستم یا خوب
کل خونه رو بهم ریختم کاغذها و اسناد رو هم پخش کردم کف زمین
سه روزه تو همین وضعیت دارم می خورم و می خوابمو و هیچی رو هم از رو زمین بر نمی دارم .
منتها علیه گشادی اینه که بطری آب معدنی گرفتم گذاشتم بغل دستم تا مجبور نشم برم لیوان بردارم!
یه هفته ای میشه زباله ها رو هم جا به جا نکردم تعجب میکنم بوش چرا نمیاد!
لامصب تو کما نمیرم اگرم میرم یهویی میرم سخت درمیام .....
بدبختی اینه باید خودمو واسه یه امتحان سهمگین و جدی هم آماده کنم ولی اصلا به شخمم نیست و زدم تو فاز بی خیالی ....
خدایا این کلنگ سرسخت را نرم بگردان
خدایا این کلنگ مذکور را به راه راست محشور بفرما
الهی آمین
گیرم که سلام!
خوش اومدین
من بعد اینجا شاهد من بی سانسور خواهید بود.
نپرسید کیم چون علاقه ندارم توضیح بدم به شما هم ربطی نداره فقط بخونید و نظر بدین .
والسلام
ارادتمند شما
کلنگ