کلنگ آباد

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شب نوشت های یک کلنگ از نوع بدون سانسور!

۶۶ مطلب با موضوع «پراکنده ها» ثبت شده است

نزدیک یک ماهی میشه که چیزی ننوشتم، نه که چیزی نداشته باشم واسه نوشتن! نه اصلا این طور  نیست! 

هزار   و یک کار داشتم و دارم  و در مجموع از زندگیم در دو ماه گذشته لذت بردم. 

رنج می کشم ، می خندم و  شادی میکنم و این ها همه یعنی این که زنده هستم و انسانم.

احتمال داره کارم به زودی به دادگاه پاسگاه کشیده بشه ، احتمال هر چیزی هست. 

از نمک نشناسی بعضی دور و بری ها ناراحتم ولی چیزی نیست که بخام چماقش کنم بکوبم تو سر دیگران..

All is well

کلنگ  همچنان با شماس....

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۱۹
کلنگ سرسخت

احساس میکنم سال 98 آخرین سال حضور من در ایرانه و واقعا واقعا میرم دنبال زندگی خودم در یک جای دیگه.

راستش یه فکر و برنامه هایی ریختم و دارم سعی میکنم اجراش کنم. 

ترجیح میدم که کانادا هم نرم (مگر برای گذشت و گذار) و  اگه برنامه های مالیم درست محقق بشه فقط می زنم تو خط جهانگردی و این حرفا.

فعلا و موقتا تصمیم گرفتم ترکیه مستقر بشه تا ببینیم بقیه ماجرا چی پیش میاد.

ممنونم ازت مریم بابت راهنمایی هات 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۸ ، ۲۱:۰۰
کلنگ سرسخت

این که هر احمقی نوشتن تواند نه تنها نوشتن بلکه اندیشین را تباه خواهد کرد! 

نیچه


روزگاری نوشتن در دسترس همه نبود، نه کاغذ به این شکل در دسترس بود، نه سواد سهل الوصول بود! 

"سواد" کالایی "لوکس" و مختص اغنیا جامعه بود.  نوشتن اگر در کار بود باید روی پوست آهو یا پاپیروس انجام می شد و پر زحمت بود. 

تکثیر کتاب ها با زحمت زیاد و با گرفتاری همراه بود. 

همین مساله باعث شده بود برای هر موضوع پیش پا افتاده ای انسان دست به قلم نبرد و  این زحمت را به خودش هموار نکند! برای همین نوشته حکم "سند" را داشت و نویسنده مجبور بود قبل از آن که بنویسد حسابی فکر کند و بی اندیشه کاغذ را آلوده نکند. 

برای همین نوشته ها کم اما پر مغز بود. 

با اختراع صنعت چاپ و توسعه روز افزون حمل و نقل دسترسی به کتاب راحت تر و نوشتن هم سهل الوصول تر شده بود.  با تحولات اجتماعی سواد به میان عامه مردم رفته  و  روز به روز تعداد کسانی که می توانستند بنویسند افزوده شد. 

این نویسندگان هر وقت اراده می کردند می توانستند بنویسند و هزینه چندانی هم به آن ها تحمیل نمی شد پس کمتر نیاز به فکر کردن داشتند. 

این گونه شد که نوشته ها بیشتر و اندیشه های قوی کم رنگ تر شدند. 

با اختراع تلفن نیاز به نوشتن باز هم کمتر شد ، اینترنت که آمد دیگر هزنیه نوشتنی در کار نبود، فقط باید کارت اینترنتی می خریدیم. اما این پایان ماجرا نبود. 

فروم ها  و انجمن های اینترنتی قبل از حضور رسانه های اجتماعی برای ما تنها آوردگاه افکار و اندیشه های سایر انسان های به صورت آنلاین بود. 

با آمدن گوشی های هوشمند پای شبکه های اجتماعی به گوشی ها باز شد و البته که نوشتن باز هم ساده تر شد و حتی دیگر زیر پتو و ساعت دو صبح هم می شد نوشت!

کیفیت نوشتن باز هم پایین تر آمد! 

هر روز کمیت حضور افراد در شبکه های اجتماعی بیشتر و کیفیت حضور نازل تر می شود. 

صد ها گروه جک ، سخن پراکنی و هرزه گویی فعال می شوند و اندیشه زیر بار محتوا می شود و هرگز قابل بازیابی نیست. 

کپی پیست جای اندیشه را می گیرد و لایک جای تعمق را! 

به قول مدیا کاشیگر:  "تنهایی مطلق انسان معاصر" او را به سمت فضاها و ماجراجویی های مجازی می برد و از قضا این حضور گره خورده است با نوشتن! 

نوشتنی که  هرگز اهمیتش کمتر نشد ولی شکلش عوض شد . این وسط هیچ کس به این داستان فکر نکرد که نوشتن در خدمت فکر و اندیشه است نه هدف غایی! 

پس نه لزوما هر آن که نوشتن تواند  دانش داند ، نه هر کس که اندیشیدن داند نوشتن تواند!


اندکی فکر کنیم....



۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۱۶
کلنگ سرسخت

سال 88 زمان هدفمند شدن یارانه ها به مامانم می گفتم منتظر نون لواش 200 تومنی باش! 
اون موقع ها نون لواش 20 تومن بودا!

مامانم میگفت حرف مفت نزن!

امسال بهش گفتم مامان نون شده 200 تا سه سال دیگه منتظر نون هزارتومنی باش البته اگه گیر بیاد!


بدون اغراف ایران داره غرق می شه یا بهتره بگم مثل یه شمع آب میشه. 


امسال هیچ خبری از آجیل و سفره هفت سین و این داستانا نبود و کلا هیشکی دل و دماغشو هم نداشت. 

رفتیم خونه یکی از فامیلا واسه شام ، قیمه با مرغ درست کرده بودن!

اصلا مشکلی با پذیراییشون ندارم ولی این اگه نشانه فقییرتر شدن مردم نیست چیه ؟ 

ده سال پیش به همین آدما اگه می گفتی کارتون به جایی می رسه که مجبور میشین قیمه با مرغ درست کنید و گوشت گیرتون نمیاد  باورشون نمیشد. 

ولی حالا ببینید....


امیدوارم راهی که پیدا کردم بتونه کمک کنه.
خوشبینم....

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۸ ، ۲۰:۲۸
کلنگ سرسخت

خبر خوب رو درست و حسابی بخونید ببینید چی شده : 

ه گزارش "ورزش سه"، مسابقات اسکی آلپاین قهرمانی جهانی در دو رشته مارپیچ بزرگ و کوچک طی روزهای گذشته در سوئد برگزار شد و ایران هم نمایندگانی در این مسابقات داشت. بیشتر از اینکه نتایج اسکی بازان در این رقابت ها مورد توجه رسانه ها قرار بگیرد، اقدام تحسین برانگیز ملی پوش ایرانی تیم زنان باعث خیره شدن نگاه‌ها به سمت تیم ملی اسکی شد.


مرجان کلهر که سال ۲۰۱۰ به عنوان نخستین زن ایرانی در المپیک زمستانی ونکوور حاضر شد و پرچمداری کاروان را هم برعهده داشت، در مسابقات جهانی سوئد و در مانش نخست رقابت‌های مارپیچ کوچک با کسب رتبه ۵۸ به کار خود پایان داد تا بتواند به عنوان یکی از ۶۰ اسکی باز برتر به مانش دوم راه پیدا کند.


در حالی که اعضای کادرفنی و سایر ایرانی های حاضر در محل مسابقات از نتیجه ثبت شده برای کلهر خوشحال بودند، این دختر اسکی باز بعد از پایان مسابقه سراغ داوران رفت و اعلام کرد در طول مسیر مسابقه مرتکب خطایی شده که از چشم داوران و حتی دوربین ها دور مانده است.


مرجان کلهر در حالی که اشک می ریخت و به شدت ناراحت بود، از حضور در دوره دوم انصراف داد تا به قول خودش به ناحق در میان ۶۰ اسکی باز برتر مسابقات جهانی قرار نگیرد و وجدان پیش خودش راحت باشد.
--------------------------



بله! ایشون رو دوربین ندید ولی وجدانش دید! 

اگه واقعا دیگران جلوی ما رو نگیرن ما تا چه حد مرزهای اخلاق رو حاضریم زیر پا بزاریم؟! 

یه کم فکر کنیم همگی!

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۷ ، ۲۰:۲۹
کلنگ سرسخت

کصخلیسم به درجه حادی رسیده!

چند وقت پیش بدجور قاط زدم و هر چی تو دلم بود رو ریختم بیرون 

اتفاقات عجیب غربیبی بعدش افتاد که باعث شد دور و برم حتی شلوغ تر از قبل بشه و چند تا مرید! پیدا کنم.

بدم نیست راستش منتها موندم تهش به کجا میرسه 

احساس میکنم بازم مسیر زندگیم داره عوض میشه و به یک سمت دیگه ای داره میره.

باید ببینیم که چی میشه!

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۷ ، ۱۲:۱۰
کلنگ سرسخت

به شدت سرما خوردم و خب طبق اون اعتقاد تخمی که میگم تا حد ممکن قرص نمی خورم چیز خاصی نخوردم و با دمنوش شلغم و این چیزا خودمو اوکی کردم.

حالم بهتره ولی هنوز تب دارم و سر درد.

وسلام

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۹۷ ، ۱۲:۲۶
کلنگ سرسخت

امروز تیم ورک داریم و قراره برم واسه تیم یکی از همکارا صحبت کنم و تجربیاتم رو در اختیارشون قرار بدم. 

باید مطالب شسته رفته و قشنگی آماده کنم و یه حس خوب درشون ایجاد کنم. 

میخام تکنیک از انتها به ابتدا رو کار کنم!

از استفان کاوی یاد گرفتم. 

استفاون کاوی میگه هر کاری رو از انتها به ابتدا ببینید!

مثلا  فرض کنید میخاین درس بخونین و می دونین علاقه تون به پزشکیه 

این جور تجسم کنید که شما میخاین بیمارستان بزنین و.... حالا از انتها ببینید چه مهارت ها و ابزار و منابعی نیاز دارین و چیکارا بکنید!

والسلام 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۷ ، ۱۰:۱۶
کلنگ سرسخت

عاشقی و دوست داشتن  قبل بیست سالگی این جوریه که تو خونه نشستی و یکی میاد زنگ میزنه ، جواب نمیدی دوباره بهت زنگ میزنه، جواب نمیدی ، از بالای در سرک می کشه میاد از خواب بیدارت می کنه و  سعی میکنه حالیت کنه 
عاشقی تا 25 سالگی این جوری هست که طرف میاد یه زنگی میزنه، دو سه بار هم تکرار می کنه و اگه جواب ندی راهشو می کشه میره 

عاشقی تا سی سالگی به این شکل هست که طرف میاد زنگ میزنه و میره!

بعد سی سالگی باید فالگوش وایسی صدای پاشو که داره از کوچه بغلی رد میشه بشنوی!

والسلام

تامام

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۷ ، ۱۱:۳۴
کلنگ سرسخت

راستش زندگی خیلی جالب شده!

یعنی بارون و گذر عمر و این چیزا و رانندگی وسط این ماجراها خیلی حال میده!

شدیدا احساس میکنم زندگیم با معناتر شده و آینده بهتری در انتظارمه 
این روزا روزای خوبیه. از بهترین پاییزهایی هست که تجربه شون کردم....

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۷ ، ۱۸:۳۶
کلنگ سرسخت