کلنگ آباد

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شرح حال یک کلنگ سرسخت

شب نوشت های یک کلنگ از نوع بدون سانسور!

بعضی آدما خیلی جاکشن!

یه جوری باهات حرف میزنن خرت می کنن انگار که دارن بهت لطف می کنن ولی در واقع تا دسته میخان بهت فرو کنن!


some people are really kos kesh, fuk them all

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۶ ، ۲۳:۴۰
کلنگ سرسخت

سلام علیکم و رحمه الله جمیعا!

حق و حقیقت ماجرا داشتم یک نشریه درون سازمانی مون رو می خوندم دیدم که افتضاحه!

رسماریده بودن با نوشته هاشون!

عزمم رو جزم کردم و تصمیم گرفتم یک مطلب درست براشون بنویسم و بفرستم تا محظوظ بشن 

انشالله تبارک تعالی به راه راست هدایت شوند!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۲۳:۴۳
کلنگ سرسخت

یه دوستی داشتیم این بنده خدا خیلی سن پایین بود، ینی دوست دوستم بود

بعد ما یه دوست مشترکی داشتیم اسمش فروغ بود! 

من همیش شر و ور میگفتم به این فروغ!

اخیرا با هم ازدواج کردن! 

جالبیش اینه دختره 9سال بزرگ تر بود!یعنی یه درصد هم فکر نمی کردم این جور بشه 

خیلی شرمنده شدم به خاطر این که اون بیچاره عاشق بود و هیچ وقت جرات نمی کرد جلوی ما زبون هم باز کنه !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۳:۰۶
کلنگ سرسخت
یه جا یه کاری رو قبول کردم دو تا همکار 35 و 38 ساله دارم که من پیششون فنچ به حساب میام!
دیروز یکی شون می گفت هیچ وقت فکر نمی کردم تو این سن این قدر آدم حسابگر و درست و درمونی باشی!
حالم اون لحظه شبیه اون خری بود که بهش تیتاب داده باشن

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۳:۰۰
کلنگ سرسخت

یک جمله بیشتر نگفت اونم این بود : 

" آینده شباهتی به گذشته ندارد"


برین تو بهرش تا تهش!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۶ ، ۲۱:۰۶
کلنگ سرسخت

داستان اول:

چند سال قبل سوار ماشین یکی از دوستان شدم  که رانا بود!

با این رانا مدام اون موقع یه آهنگ خاص رو پلی می کرد و من هم مدام گوش می کردم.

با خودم فکر می کردم که این بشر چه کرد رانا خرید که من نتونستم بخرم؟!

بعدا کاشف به عمل اومد مال باباش بود و هیچ دخلی به این بشر نداشته !

از این داستان خواستم نتیجه بگیرم که موفقیت بعضی ها فرمالیته و نمایشیه و هیچ دخلی به خودشون نداره!


----------

داستان دوم :

یه رفیقی دارم خیلی علاقه داشت با ما مشغول به کار باشه ! 

خیلی زیاد! 

بهش گفتم تو یه برنامه آموزشی باید شرکت کنی و هزینه برنامه 80 هزارتومانه!

 بی خیال شد رفت رد کارش!


------------------

نتیجه گیری : 

همه دلشون میخاد جای آدمای موفق باشن ولی هیچ کس نمیخاد درد و رنجی که اونا تحمل کردن رو تحمل کنه!

والسلام 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۶ ، ۲۰:۵۷
کلنگ سرسخت

آقا وبلاگ همسایه ما که یه دختره نویسندشه دچار بحران داخلی شده احتمال حمله منصور دوانیقی و هارون و الرشید و .... هست !

یه مدت تدابیر امنیتی رو باید بالا ببریم ظاهرا!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۶ ، ۱۶:۰۶
کلنگ سرسخت

لعنت بر کسی که می خواند ولی کامنت نمیزاره تا مستفیضش کنم!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۵:۱۲
کلنگ سرسخت

امروز شال و کلاه کردیم با یک فقره از دوستان زدیم رفتیم آلاشت زادگاه رضا شاه!

باورتون شاید نشه ولی انقدر زیباس مسیر که حد نداره ، انقدری قشنگ هست که آدم در جا  و "خشک خشک" ارضا میشه!

برای رفتن به آلاشت اول باید برین سواد کوه و زیرآب از اون جا هم می پیچین میرین سمت راست و جاده رو تا تهش باید برین! جایی بالاتر از ابرا با عنوان موضوع مردم شناسی می تونید خونه رضا شاه رو ببینید.

رضا شاهی که اگه نبود ایرانی باقی نمونده بود ، رضا شاهی که مملکت رو از حلق شوروری و انگلیس و کوفت  و زهرمار کشید بیرون و با دست خالی تونست راه آهن ، جاده و .... بسازه. 

تاریخ رو هر قدر هم تحریف کنن نمی تونن از یاد مردم سواد کوه پاک کنند که کارخانه ذوب آهن با هشت هزارنفر کارگر رو چه کسی راه انداخت و هزار تا چیز دیگه!

امروز در سرتاسر مسیر رنگ فقر به رنگ سبز و نارنجی طبیعت فوق العاده آلاشت پاشیده شده بود. 

در آخر کار براتون چند تا عکس میزارم تا بخونید و بفهمید کی به کیه!

آلاشت سه


طبیعت بسیار زیبای جاده آلاشت !

جاده آلاشت

 این جا هم شاهد این هستیم که بالاتر از ابرا داریم می ریم و اصلا هیچی دیده نمیشه!


و سر انجام این هم خانه رضا شاه!


و این هم یک نیم صفحه از کتاب پاسخ به تاریخ نوشته محمدرضا پهلوی درباره پدرش! 

قضاوت با خود شما!

پاسخ به تاریخ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۶ ، ۲۰:۳۹
کلنگ سرسخت

خب بازی پرسپولیس و استقلال یک ساعت دیگه شروع میشه و من هم میرممممممممممم به کافه تا با قلیون به انتظار تماشای بازی بشینم! 

چه می کنننننننه این بازیکن! 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۶ ، ۱۵:۴۰
کلنگ سرسخت